پس از تشییع جنازه

 

نویسنده:

 

آگاتا کریستی

مترجم: رؤیا سعیدی
‏موضوع: داستان خارجی
‏مشخصات نشر: تهران، هرمس

 

 

نسخه الكترونيک

چند صفحه از کتاب را اینجا بخوانید:

 

 

 

۱۲۲,۰۰۰ تومان

موجود

جزئیات کتاب

نوبت چاپ:

7

تعداد صفحات:

318 صفحه

نوع جلد:

شومیز

نوع کاغذ:

بالک

قطع:

پالتویی

شابک:

978-964-710-063-2

سال چاپ:

99

درباره نویسنده

آگاتا کریستی

آگاتا کریستی

آگاتا کریستی، زادۀ ۱۸۹۰ و درگذشتۀ ۱۹۷۶، نویسندۀ انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. کریستی، اولین نویسنده‌ای است که کتاب‌هایش بیشترین ترجمه را به زبان‌های مختلف دنیا داشته‌ است.او با نام مستعار مِری وستماکوت داستان‌های عاشقانه و رمانتیک نیز نوشته‌ است، ولی شهرت اصلی‌اش به خاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، به خصوص آن دسته که دربارهٔ ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند، نه‌تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان‌های جنایی کوشیده‌اند نیز معرفی و مطرح کردند.

پوآرو با دقت خاصی افراد را یک به یک از زیر نگاه خود می‌گذراند. اول نگاهش را به سوزان دوخت، که صاف نشسته بود و بشاش و سرحال به‌ نظر می‌رسید. بعد نوبت به شوهر سوزان رسید، که نزدیک سوزان نشسته بود، با چهره‌ای بی‌حالت، و داشت یک سیم را به دور انگشتانش حلقه می‌کرد. نگاه پوآرو از روی گرِگوری به روی جرج کراسفیلد لغزید؛ او داشت درباره حقه‌بازیهای قماربازان با رزاموند صحبت می‌کرد، و رزاموند با بی‌علاقگی و کاملاً بدون فکر می‌گفت: «آه چه جالب! اما چرا؟».
نفر بعد مایکل بود، با آن نگاههای خسته و در عین حال مطبوع و دلنشین؛ مردی با جذابیتی انکارناپذیر که در آن جمع همتایی نداشت. سپس نگاه پوآرو به هلن خیره شد، که باوقار و اندکی دور از بقیه نشسته بود. تیموتی نفر بعد بود؛ او در بهترین مبل لم داده بود، و یک بالش اضافی هم در زیر کمرش قرار داشت. مود در کنار تیموتی بود، محکم و مصمم با هیکلی تنومند؛ و آماده خدمت به تیموتی. آخرین نفر گیل‌کریست بود که در خارج از جمع خانواده نشسته بود؛ بلوزی بسیار شیک بر تن داشت و می‌شد در چهره‌اش خواند که از اینکه به آن جمع راه یافته سپاسگزار است. پوآرو با خود گفت که بزودی گیل‌کریست برمی‌خیزد و بهانه‌ای می‌آورد و این جمع خانوادگی را ترک می‌کند و به اتاق خودش می‌رود. گیل‌کریست مقام خودش را می‌دانست. و این را به طریقی دشوار آموخته بود.

لطفا نظر خود را بنویسید