فعلاً کافی است. دوستدار همیشگی تو
اِمی لِدِران
نامه را داخل پاکتی گذاشت و نشانیِ «لندن، بیمارستان سنت کریستوفر، خواهرکرشاو» را روی آن نوشت.
وقتی داشت درِ خودنویس را میگذاشت، یکی از پسربچههای بومی به او نزدیک شد و گفت:
ــ آقایی آمد تا شما را دید؛ دکتر لایدنر است.
پرستار لِدِران سرش را چرخاند و مردی را دید با قد متوسط، شانههایی مختصر خمیده، ریشِ قهوهای و چشمانی باوقار و خسته.
دکتر لایدنر نیز زنی حدود سی و پنج ساله را دید که راست قامت و مطمئن به خود ایستاده بود. خوشرو بود و چشمان آبیِ اندکی از حدقه بیرون زده و موهای قهوهای براق داشت. به نظر او، قیافۀ زن دقیقاً شبیه پرستاری بود که در بیمارستان با بیماری مبتلا به ناراحتی عصبی برخورد کرده باشد. با روحیه، توانا، هوشیار و خونسرد بود.
به نظر او، پرستار لِدِران از عهده کار برمیآمد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.