پوآرو چند لحظه دیگر را آنجا گذراند. یکی دو بار سرش را تکان داد. سپس گورستان کلیسا را ترک کرد و مسیر باریکی را در امتداد صخرهها در پیش گرفت. اینک بار دیگر از حرکت باز ایستاد و به دریا خیره شد. با خودش گفت: «حالا دیگر از این بابت مطمئنم که میدانم چه اتفاقی افتاده و چرا. میدانم که چه حادثۀ تلخ و غمانگیزی بوده. همه باید این راه طولانی را برگردند. «پایان من، آغاز من است.» شاید هم کسی خلاف این نظر را داشته باشد؟ «شروع من، پایان غمانگیزی داشته؟» آن دختر سوییسی باید بداند، اما آیا به من خواهد گفت؟ پسره که ایمان دارد او این کار را خواهد کرد. محض رضای خودشان هم که شده ـــ آن دختر و پسر. نمیتوانند با زندگی کنار بیایند مگر آنکه همه چیز را بدانند.»
- فروشگاه: 88675222
- ایمیل: info@hermespub.ir
- آدرس: تهران ـ خیابان ولیعصر ـ بالاتر از میدان ونک ـ بعد از برج نگار ـ پلاک 24/93
- فکس: 88790616
- تلفن تماس: 88795674
لطفا نظر خود را بنویسید