چارلی کریستین دوازدهساله یک کارآگاه مادرزاد است و حالا فرصتی پیدا کرده که تواناییهایش را ثابت کند. دادگاه خونآشامان که در برزخ مرگ و زندگی مستقر است، حکم به این داده که کارآگاهِ مُرده، هَنک کِین، در شهر گلاسگو، محل زندگی چارلی، با جنایتکاران مبارزه کند و از آنجا که هَنک برای حلّ شرافتمندانهی پروندههای جنایی آدم مورد اعتمادی نیست، قرار شده که دستیاری داشته باشد و آن دستیار با آموزشهای او در این پروندهها نقش کارآگاه را ایفا کند، و این شخص کسی نیست جز چارلی کریستین.
بخشی از متن:
قاضی دست دراز کرد و یک برگه کاغذ رنگ و رو رفته را برداشت و بنا کرد به خواندن شرایط:
«یک: شما مردهاید و چیزی جز یک اسکلت از شما باقی نمانده. ولی جای نگرانی نیست: ما ترکیبی شیمیایی ساختهایم که اگر آن را بنوشید، روی استخوانهایتان پوست و گوشت ظاهر میشود. و از آنجا که فعالیتهای کارآگاهی شما باید در تاریکی انجام شود، این ترکیب تنها شبها اثر میکند.
دو: شما اجازهی تقلب ندارید. ضمن اینکه ما به شما اعتماد نداریم تا بگذاریم به تنهایی معمای پروندهها را حل کنید. باید دستیاری در کنارتان باشد و اوست که معماها را حل میکند. شما وظیفه دارید که او را راهنمایی کنید، اما تحت هیچ شرایطی اجازهی حل معماها را به جای او ندارید. شما باید آموزشهای لازم را به او بدهید تا خودش بتواند شرافتمندانه معماها را حل کند. ما مراقب خواهیم بود که شما تقلب نکنید.»
لطفا نظر خود را بنویسید